۱۳۸۹ بهمن ۲۹, جمعه

تجربه من از 25 بهمن برای تظاهرات بعدی

1- به اطرافتون آگاه باشید و آرامش داشته باشید. نیروهای مختلف رو بسنجید و خشونت هرکدوم رو حدس بزنید. وقتی حمله کردند اگه موقعیت دفاع دسته جمعی نیست و همه فرار می کنند سعی کنید موقعیت مزدورها رو پشت سرتون بدونید، اگه مرد هستید هل ندید بقیه رو، سعی کنید خانمها رو داخل جمعیت ببرید (خودشون نمی رن) و خودتون هم دستتون رو بالای سرتون سپر کنید تا ضربه به سرتون نخوره. خیلیها موقع فرار پشت سرشون رو نگاه نمی کنند و فقط بقیه رو هل می دهند. اگر توانایی کافی دارید در حالیکه از پشت سرتون آگاهی دارید با کلام نرم و بدون القای ترس اضافی سعی کنید صداتون برای اونایی که از پشت سر خبر ندارند نشانه باشه و از وضعیت آگاهشون کنید. اینطوری مردم روی هم نمی افتند. اگر قدرت کافی دارید لایه خارجی جمعیت باشید و از سرتون محافظت کنید.
چقدر خوبه که بعضیامون بهانه مناسب برای بودن در اون محل جور کنیم و فقط برای دفاع از هموطنانمون اونجا بریم. ماسک و نماد و چیزی همراهمون نباشه تا اگه دستگیر شدیم سریع آزاد بشید. سعی کنیم بقیه رو آروم کنیم.

2- گلوله پلاستیکی درد زیادی نداره، ولی موقع شلیک مواظب چشماتون باشید و می تونید با از لای انگشتاتون نگاه کنید تا موقعیت دستتون بیاد و بتونید بقیه رو هم آگاه کنید، اونایی که عینک دارند پشتشون رو بکنند تا عینکشون نشکنه. بقیه رو راهنمایی کنید. ممکنه ندونند چی هست و از کجا میاد. بگید پشتشون رو بکنند تا آسیب نبینند و زیادی هم نترشند.

3- اونایی که اشک آور خوردن رو کمک کنید که حال ندارند و چشمشون هم جایی رو نمی بینه. شما چشم و دست و پای طرف باشید. کمک به یکی که اشک آور خورده از چند تا "مرگ بر دیکتاتور" گفتن ارزشمند تره. بهشون اطمینان بدید که همراهشون هستید و هواشون رو دارید. با خودتون به یه جای امن تر ببریدشون. دختر ها، زنهای مسن، پیر مرد ها، خواهر و پدر مادر ما هستند، حواستون توی جمعیت به اینها باشه. توی جمعیت زیر نظر بگیریدشون و سعی کنید موقع حمله سگهای ولایت نگذارید کتک بخورند. باور کنید دفاع از بقیه به اندازه حمله به یک بسیجی ارزشمنده، بلکه ارزشمند تره، این مردمی که میان تظاهرات ارزشمند ترین آدمها هستند. نگذارید آسیبی ببینند. دفعه بعد هم باید بتونیم کنار خودمون ببینیمشون.

4- باز هم تاکید می کنم، حرف زدن با مردم و آرامش دادن خیلی مهمه.

حالا مشاهداتم:
-مردم زیادی از شهرهای دیگه اومده بودند. گاهی صحنه در آغوش کشیدن دو همشهری رو می دیدید که بدون خبر همدیگه اومده بودند برای تظاهرات و اتفاقی همو می دیدند. درود بر ایرانی.

- مادر بزرگهای نازنین! دم همشون گرم! وقتی به یک خانم محترم مسن گفتم که داخل جمعیت حرکت کنه تا کتک نخوره گفت: " ما عمرمون رو کردیم، هر باطومی که من بخورم، یعنی یک جوان باطوم نخورده" (یه سوال: اون همه بدنکار و بازو کلفت که روز عادی توی خیابون قیافه می گیرند، همچین روزایی کجا غیبشون میزنه؟ )

- "وزارت کار و امور اجتماعی" شده بود محل نگه داری موقت بازداشت شده ها. دستگیر شده ها از همون تو شعار "الله اکبر" و "مرگ بر دیکتاتور" می آمد. باورتون میشه؟

- یک خانم مسنی می گفت: " مگه این مملکت برای ما نیست، چرا ما حق زندگی نداریم؟ مگه ما از اسرائیل اومدیم؟ من بدبخت 2 تا بچه توی جنگ دادم. من جای مادرتونم...."

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر