سگای ولایت چهره کریهشون زیر پوزبند قایم کرده بودند. من چشمم دنبال یه بعثیجی می گشت که از دانشگاهی، جایی بشناسم و برم بخوابونم زیر گوشش! ولی غیراز یک کله قراضه که زیر کلاه قایم شده و دو تا چشم وحشتزده چیزی معلوم نبود. جلاد! جلاد باید ماسک بزنه! این یک پیروزی ست، ما این وحشت رو توشون ایجاد کردیم، ماییم که معنی می سازیم، اونا با این همه دست و پا زدن نتونستند "اغتشاش گر" رو به ما بچسبونن. ولی حتی بعضی ساندیس خورها هم به خودشون می گن ساندیس خور!
- با BRT رفتم چهار راه ولیعصر، توی مسیر سیل جمعیت رو می دیدم که به سمت پاین جاری بود. همه هموطنانی که به آنها افتحار می کنم. توی اتوبوس همه زیر لب داشتند از جانورانی که دائم گاز و گوز می کردند تا جمعیت رو بترسونند بد می گفتند. مردها اغلب زیر لب فحش می دادند ولی قسمت خانمها اعتراضها آشکار بود.
- نمی گذاشتند از چهار راه ولیعصر داخل خیابان آزادی بشیم. پر نیرو بود، کنترل اوضاع توی اون لحظه که اونجا بودم لب به لب بود و هر لحظه امکان خارج شدن کنترل از دست اونا می رفت، مردم بوق میزدند و هر کس می تونست هو می کشید.
- کل طول خیابان آزادی نیرو چیده بودند. همه جور نیرو، فکر کنم همه نیروهایی که داشتند رو آورده بودند. سر هر چهار راه هم یک ردیف بسیجی توی پیاده روی دو طرف، یک ردیف گاردی دم خیابون دو طرف. تمام برنامه شون این بود که مردم را از توی خیابون آزای راه ندهند و نگذارند جمعیت به سمت آزادی حرکت کنه. با موتورهایی که تا حالا ندیده بودم ، توی لاین ویژه رد می شدند و عر عر می کردند. جالب اینکه کنترل ترافیک رو هم نیروی انتظامی در دست داشت و نه راهنمایی و رانندگی.
- چند جا صدای شلیک شنیدم. صدای اگزوز و شلیک اشک آور نبود. یه جا دوتا موتوری داشتند گاز و گوز می کردند که خودشون در اثر چلمنی خوردند زمین، همون لحظه بقیه دستشون شروع کرد به حمله به مدم و یکیشون سریع 2 تا اشک آور شلیک کرد. آزادی نزدیکه بچه ها، اینا امروز تمام اون چیز پوچی بودند که دیدید. همین!
- بد شانس بودم که جاهایی که مردم شعار میدادند نبودم. دوستام همه خوشحال به خونه برگشتند.
تا 17 اسفند، چند تا کار دارم که بکنم: پخش خبرهای این مدت، جلوی زندان اوین رفتن و همدردی کردن با خانواده های دستگیر شده ها، و صد البته، یک بسیجی می شناسم که باید برم باهاش صحبت کنم، شاید هم خوابوندم توی گوشش!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر